wort dictionary
FADE

versorgen

transitiv

۱. تأمین کردن؛ دادن

مثال‌ ها:

خواربارِ کسی را تأمین کردن

jmdn. mit Lebensmitteln versorgen

شهر برقِ خود را از آبِ دریاچه تأمین می کند

auch: sich versorgen: die Stadt versorgt sich mit Wasser aus dem See

۲. خرجیِ کسی را دادن، مایحتاجِ / زندگیِ کسی را تأمین کردن

Familie, Kind usw.

۳. مراقبت / مواظبت / نگهداری کردن از، مراقب / مواظبِ کسی / چیزی بودن، رسیدگی کردن به، رسیدن به

betreuen

مثال‌ ها:

کودک توسط شما مراقبت و تامین مایحتاج زندگی می شود.

Das Kind wird von Ihnen betreut und versorgt.