wort dictionary
FADE

versichern

transitiv

۱. بیمه کردن

Eigentum, Person

مثال‌ ها:

بارهای خود را در مقابلِ / برابرِ دزدی بیمه کردن

sein Gepäck gegen Diebstahl versichern

خود را در یکی از شرکتهای بیمه بیمه کردن

auch: sich (bei einer Versicherung) versichern

بیمه بودن

versichert sein

۲. در موردی اطمینان دادن (به)، کسی را از چیزی مطمئن ساختن؛ به کسی اطمینانِ خاطر دادن؛ تصریح کردن

(jmdm.) etwas versichern

مثال‌ ها:

به شما اطمینان می دهم که، مطمئن باشید / یقین داشته باشید که

ich versichere Ihnen, dass

۳. خاطر جمع / مطمئن باشید که، خاطرتان جمع / آسوده باشد که، خیالتان راحت باشد که، اطمینان / یقین داشته باشید که

Sie können versichert sein, dass

مثال‌ ها:

از این بابت / در این مورد خاطر جمع باشید

seien Sie dessen versichert

عبارات کاربردی:

به او اطمینان داد که از حمایتش برخوردار خواهد بود

er versicherte ihn seines Schutzes geh.

۴. مطمئن شدن (از)، اطمینان / یقین حاصل کردن (از)

sich versichern (Gen.) (sich überzeugen)