versetzen
transitiv۱. جای چیزی را عوض کردن / تغییر دادن
Baum, Wand usw.
۲. منتقل کردن
beruflich
۳. قبول کردن (و به کلاسِ بالا تر بردن)
Schüler
قبول شد و به کلاسِ پنجم رفت
er ist in die 5. Klasse versetzt worden
قبول نشد
er ist nicht versetzt worden
۴. مخلوط کردن
vermischen
به این شراب آب اضافه کرده اند
der Wein ist mit Wasser versetzt
۵. [قاطعانه / با تندی] جواب / پاسخ دادن، در جواب / در پاسخ گفتن
itr. (antworten)
۶. (در جایی) کاشتن، قال گذاشتن
tr. (warten lassen)
۷. گرو گذاشتن؛ فروختن
tr. (Uhr usw.)
۸. به کسی ضربه ای زدن / وارد آوردن
tr.; jmdm. einen Schlag versetzen
به کسی اردنگی زدن
jmdm. einen Tritt versetzen
۹. کسی را ترساندن / به وحشت انداختن / دچارِ وحشت کردن
tr.; jmdn. in Schrecken versetzen
کسی را دستپاچه کردن / دچارِ دستپاچگی کردن
jmdn. in Verwirrung versetzen
کسی را خواباندن / به خواب فرو بردن
jmdn. in Schlaf versetzen
چیزی را به حرکت انداختن
etwas in Bewegung versetzen
کسی را بازنشسته کردن
jmdn. in den Ruhestand versetzen
۱۰. خود را گذاشتن در، مجسم کردن
sich versetzen in Akk. (geistig)
بیایید سالهای قبل از آن را پیشِ خودمان مجسم کنیم
versetzen wir uns doch einmal in die Zeit davor!
سعی کن خودت را به جای من / در موقعیتِ من بگذاری
versuch doch mal, dich in meine Lage zu versetzen