versäumen
transitiv۱. از دست دادن
Gelegenheit usw.
مثال ها:
چیزی از دست نداده ای
du hast nichts versäumt
این فیلم را به هر ترتیب شده ببین (وگرنه چیزی را از دست داده ای)
versäume nicht, dir den Film anzusehen
جبرانِ مافات کردن
Versäumtes nachholen
۲. از دست دادن، تلف کردن
Zeit usw.
۳. از دست دادن، نرسیدن به
Zug, Unterricht usw.
۴. قصور / کوتاهی کردن در، غفلت ورزیدن در، اهمال ورزیدن در، اهمال کاری کردن در
Pflicht usw.