wort dictionary
FADE

vergehen

intransitiv

۱. گذشتن، سپری شدن

Zeit

مثال‌ ها:

وقت چه زود می گذرد

wie die Zeit vergeht!

مثلِ برق / به سرعتِ برق / برق آسا گذشتن

schnell/ wie im Fluge vergehen

سالها طول خواهد کشید تا ...

es werden Jahre vergehen, bis/ bevor ...

۲. از بین رفتن، رفع / قطع / تمام شدن، بر طرف شدن؛ فرو نشستن

Schmerz, Zorn usw.

مثال‌ ها:

=> Appetit, Lust, Spaß usw.

۳. هلاک شدن از، مردن از؛ آب شدن از

vor Hitze, Ungeduld usw.

مثال‌ ها:

از خجالت آب شد / مرد

er ist vor Scham vergangen

زهره ام داشت می ترکید / آب می شد، از ترس نزدیک بود زهره ترک شوم

ich bin vor Angst fast vergangen

۴. از میان رفتن؛ فنا پذیرفتن، فنا پذیر بودن؛ رفتن

Schönheit, Generationen usw.