wort dictionary
FADE

vergeben

transitiv/intransitiv

۱. بخشیدن؛ از کاری چشم پوشیدن، از کاری در گذشتن

verzeihen

مثال‌ ها:

بی احترامیِ کسی را بخشیدن

jmdm. die Kränkung vergeben

مرا ببخش

vergib mir!

۲. دادن (به)

tr. (Auftrag usw.)

مثال‌ ها:

کسی را به سمتی گماشتن، سمتی را به کسی دادن

ein Amt an jmdn. vergeben

۳. (مفت) از دست دادن

tr. (Chance)

۴. به (حیثیتِ) کسی لطمه خوردن

tr.; sich etwas vergeben

مثال‌ ها:

به (حیثیتِ) تو لطمه ای نمی خورد اگر ...

du vergibst dir nichts, wenn ...

۵. دست / ورق را اشتباه دادن

sich vergeben (beim Kartenspielen)