verfügen
transitiv۱. دستورِ کاری را صادر کردن، دستور صادر کردن، دستور دادن؛ مقرر کردن، مقرر داشتن؛ حکم کردن
دستورِ ساختنِ مدرسه ای را صادر کردن
den Bau einer Schule verfügen
در وصیتنامۀ خود مقرر کردن که
er verfügte in seinem Testament, dass
۲. داشتن؛ در اختیار داشتن؛ دارای چیزی بودن
itr.
روابطِ خوبی داشتن
über gute Beziehungen verfügen
داراییِ درخورِ توجهی (در اختیار) داشتن
über ein ansehnliches Vermögen verfügen
من در اختیارِ شما هستم، در خدمتگزاری حاضرم
(bitte) verfügen Sie über mich!
وقتش دستِ خودش است، وقتش را می تواند بدلخواه تنظیم کند
er verfügt über seine Zeit
این پول را می تواند به هر نحو که خود صلاح می داند / بدلخواه خرج کند، در نحوۀ خرجِ این پول مختار است / دستش باز است
er kann über das Geld usw. (frei) verfügen
۳. (به جایی) رفتن؛ روانۀ / راهیِ / رهسپارِ جایی شدن
sich verfügen (ins Bett usw.)