verbauen
transitiv۱. [با ساختمان] جلوِ چیزی را گرفتن، سد کردن
versperren
مثال ها:
جلوِ دیدِ کسی را گرفتن
jmdm. die Aussicht verbauen
۲. صرفِ ساختمان کردن، در ساختمان به کار بردن
Holz, Steine usw.
۳. خرجِ ساختمان کردن
Geld usw.
۴. بد ساختن، ضایع کردن
schlecht bauen
۵. ضایع کردن؛ سد کردن، بستن
مثال ها:
آیندۀ خود را ضایع کردن
sich die Zukunft verbauen
آخرین راهِ گریز را بر کسی بستن
jmdm. den letzten Ausweg verbauen