wort dictionary
FADE

verankern

transitiv

۱. لنگر (ـِ کشتی را) انداختن؛ [مج:] محکم / ثابت کردن؛ [نیز:] درج کردن، گنجاندن، وارد کردن در

مثال‌ ها:

مندرج در قانون

im Gesetz verankert