treiben
transitiv۱. راندن؛ [مج:] تاراندن؛ وادار کردن؛ وا داشتن؛ فشار آوردن؛ کشاندن
گاوها را به چراگاه / به داخلِ اصطبل راندن
die Kühe auf die Weide/ in den Stall treiben
تظاهر کنندگان را از خیابانها تاراندن / دور کردن
die Demonstranten von der Straße treiben
کسی را وادار به عجله کردن؛ به کسی فشار آوردن، کسی را تحتِ فشار قرار دادن؛ کسی را هول کردن
jmdn. (zur Eile) treiben
کسی را بیچاره / دیوانه کردن، کسی را به سرحدِ جنون کشاندن
jmdn. zur Verzweiflung treiben
کسی را تاراندن / فراری دادن / گریزاندن
jmdn. in die Flucht treiben
۲. گرداندن؛ به حرکت در آوردن، به راه / به کار انداختن
Rad usw.
این آسیا را آب می گرداند، این آسیا با آب کار می کند
das Wasser treibt die Mühle
۳. فرو بردن، فرو کردن؛ کوبیدن
Nagel usw.
دیرکی را در زمین فرو بردن
einen Pfahl in die Erde treiben
۴. ایجاد کردن در، کندن در، حفر کردن در؛ زدن در
treiben durch (Tunnel usw.)
۵. [با چکش کاری و غیره] شکل دادن به
Metall usw.
۶. برگ / شاخه در آوردن؛ [شکوفه] دادن؛ [ریشه] دواندن؛ [جوانه] زدن [وغیره]
Blüte usw.
۷. تولید کردن؛ مُدِر بودن
tr.; itr. (Urin)
۸. ور آوردن؛ ور آمدن، تخمیر شدن
tr.; itr. (Teig)
۹. کردن؛ پرداختن به؛ سر و کار داشتن با؛ در کارِ چیزی بودن؛ به چیزی اشتغال داشتن؛ به کارِ چیزی مشغول بودن
tr. (sich beschäftigen mit, betreiben)
چه می کنی؟ چه کار می کنی؟ کار و بارت چطور است؟
was treibst du so?
ورزش کردن؛ به ورزش پرداختن
Sport treiben
به مسائلِ ریاضی پرداختن، با مسائلِ ریاضی سر و کار داشتن
Mathematik treiben
در کارِ سیاست بودن، به کارِ سیاست مشغول بودن
Politik treiben
داد و ستد کردن / داشتن، به کارِ تجارت مشغول بودن
Handel treiben
زراعت کردن، به کارِ زراعت اشتغال داشتن
Ackerbau treiben
۱۰. افراط کردن، شورش را درآوردن [عا]؛ کار را به جاهای باریک کشاندن؛ کاری را از حد گذراندن
itr.; es zu bunt/ toll usw. treiben
۱۱. با کسی رفتن / رابطه داشتن / خوابیدن
itr.; es mit jmdm. treiben
۱۲. (با آب / با باد) رفتن، در حرکت بودن، (بر آب) شناور بودن؛ (با خود) بردن، (با خود) آوردن
itr.; tr. (im Wasser, in der Luft)
۱۳. کردن؛ مرتکبِ کاری شدن
itr. (Ehebruch, Unzucht usw.)
=> Spott, Missbrauch, Spionage, Unsinn usw.