wort dictionary
FADE

tauchen

intransitiv

۱. در آب فرو رفتن، (به) زیرِ آب رفتن؛ [نیز:] زیرِ آب ماندن، زیرآبی رفتن

مثال‌ ها:

(در آب فرو رفتن و) زیرِ آب دنبالِ چیزی گشتن

tauchen nach

تا قعرِ دریا فرو رفتن

auf den Grund des Meeres tauchen (U-Boot usw.)

۲. غواصی کردن

als Sport

۳. فرو بردن (در)؛ کردن (توی)؛ [نیز:] غرق در چیزی کردن؛ غوطه ور ساختن

tr.; + in Akk.

مثال‌ ها:

قلم مو را در رنگ فرو بردن / توی رنگ کردن [عا]

den Pinsel in die Farbe tauchen

(سرِ) کسی را زیرِ آب کردن

jmdn. ins/ unter Wasser tauchen

عبارات کاربردی:

غرق در نور

in Licht getaucht geh.