sträuben
schwaches Verb۱. راست/ سیخ شدن
sich sträuben; (Haare)
مثال ها:
موهای گربه راست شد
das Fell der Katze sträubte sich
از وحشت موهای تنم/ مو بر بدنم راست شده بود
mir sträubten sich die Haare vor Schreck; die Haare sträubten sich mir vor Schreck
۲. خودداری/ امتناع کردن، مقاومت کردن؛ تن در ندادن، حاضر نبودن، حاضر نشدن
sich
مثال ها:
سرسختانه خودداری می کرد از اینکه/ به هیچ وجه تن در نمی داد به اینکه / اصلاً حاضر نبود که پیشنهاد ما را بپذیرد
er sträubte sich heftig, den Vorschlag anzunehmen
مقاومت/ ایستادگی کردن در برابر، مخالفت ورزیدن با
sich sträuben gegen
دست و پا زدن و سخت مقاومت کردن/ نشان دادن
sich mit Händen und Füßen sträuben (konkret)
۳. سیخ کردن، راست کردن
[hat]