stilllegen
transitiv۱. تعطیل کردن، بستن، درِ چیزی را تخته کردن [عا]
Fabrik usw.
۲. خواباندن
Fahrzeug, Eisenbahnlinie usw.
۳. متوقف کردن؛ [مج نیز:] فلج کردن
Verkehr usw.
۴. از کار انداختن، متوقف کردن
۱. تعطیل کردن، بستن، درِ چیزی را تخته کردن [عا]
Fabrik usw.
۲. خواباندن
Fahrzeug, Eisenbahnlinie usw.
۳. متوقف کردن؛ [مج نیز:] فلج کردن
Verkehr usw.
۴. از کار انداختن، متوقف کردن