wort dictionary
FADE

stecken

transitiv

۱. فرو بردن، فرو کردن؛ [نیز:] گذاشتن؛ کردن؛ انداختن؛ زدن

مثال‌ ها:

کلید را در قفل / عصا را در زمین فرو بردن

den Schlüssel ins Schloss/ den Stock in den Boden stecken

گذرنامه را در جیب / در کیف گذاشتن

den Pass in die Tasche stecken

دستهایش را در جیب گذاشت، دستهایش را کرد توی جیبش [عا]

er steckte die Hände in die Taschen

نامه را در صندوقِ پست انداختن

den Brief in den Kasten stecken

گلی به موهای / به لباسِ خود زدن / [نیز:] سنجاق کردن

sich eine Blume ins Haar/ ans Kleid stecken

سرِ خود را از پنجره بیرون آوردن / کردن، از پنجره سرک کشیدن

den Kopf aus dem Fenster stecken

عبارات کاربردی:

کسی را به زندان انداختن / در زیرزمین حبس کردن

jmdn. ins Gefängnis/ in den Keller stecken

کسی را بردن و خواباندن، کسی را توی تخت کردن [عا]

jmdn. ins Bett stecken

۲. کاشتن

Erbsen, Bohnen usw.

۳. در گلدان [و غیره] چیدن

Blumen

۴. (با سنجاق) کوک زدن

Saum

۵. صرفِ چیزی کردن، سرمایه گذاری کردن در، پای چیزی گذاشتن

stecken in Akk. (Geld, Zeit)

۶.

مثال‌ ها:

=> Brand 2, Nase, Tasche 3, Ziel 2 usw.

عبارات کاربردی:

خودم حسابش را می رسم / حقش را کفِ دستش می گذارم

ihm werde ich es tüchtig stecken ugs.

این را کی به او رسانده / خبر داده؟

wer hat ihm das gesteckt? ugs.