wort dictionary
FADE

schweigen

starkes Verb

۱. گشتن، پرسه زدن؛ سکوت کردن، خاموش/ ساکت ماندن، چیزی نگفتن، حرفی نزدن؛ [نیز:] به سکوت برگذار کردن؛ مسکوت گذاشتن، ﺭﺍﺯﺩﺍﺭ ﺑﻮﺩﻥ

[hat]; nichts sagen

مثال‌ ها:

متهم سکوت کرد/ خاموش ماند/ چیزی نگفت

der Angeklagte schwieg

ساکت شوید، حرف نزنید

schweigen Sie!

سؤالی را بی جواب گذاشتن/ به سکوت برگذار کردن، در برابر سؤالی سکوت کردن/ خاموش ماندن

auf eine Frage schweigen

ایرادهای کسی را به سکوت برگذار کردن/ بی جواب گذاشتن

zu jds. Vorwürfen schweigen

به بی عدالتی ای اعتراض نکردن، نا حقی ای را بی جواب گذاشتن

zu einem Unrecht schweigen

قانون این مورد را مسکوت گذاشته است/ در این مورد چیزی نمی گوید

darüber schweigt das Gesetz

حرفش را هم نزن

schweig bloß davon!

عبارات کاربردی:

می توانی راز نگهداری؟، آدم رازداری/ رازنگهداری هستی؟

kannst du schweigen?

آﻟﻤﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺳﻬﻞ ﺍﺳﺖ ﻓﺎﺭﺳﯽ ﻫﻢ ﺑﻠﺪ ﻧﯿﺴﺖ

er spricht kaum Persisch, ganz zu schweigen von Deutsch

تا چه رسد به؛ گذشته از، قطع نظر از، ... به کنار، سوای؛ از ... که دیگه نگو

ganz zu schweigen von ...

ﺳﮑﻮﺕ ﻋﻼﻣﺖ رﺿﺎ ﺍﺳﺖ

wer schweigt, sagt ja

۲. قطع شدن

aufhören, Lärm usw.

مثال‌ ها:

از آن به بعد (برنامه های) آن فرستنده قطع شد/ آن فرستنده دیگر برنامه پخش نمی کند

seitdem schweigt der Sender

عبارات کاربردی:

جنگ از دیروز قطع شده است، از دیروز آتش بس است

seit gestern schweigen die Waffen