schließen
starkes Verb۱. بستن؛ در چیزی را بستن؛ در چیزی را گذاشتن
[hat]
ساعت پنج درها بسته می شوند/ درها را می بندند
um 17 Uhr werden die Türen geschlossen
(در) چمدان را بستن
den Koffer schließen
در بطری را بستن/ گذاشتن
die Flasche schließen
در چیزی را بستن/ گذاشتن
den Deckel schließen
شیر را بستن
den Hahn schließen
در را/ پنجره را بستن
die Tür/ das Fenster schließen
چشم ها را بستن
die Augen schließen
۲. بستن، تعطیل کردن، در جایی را تخته کردن [عا]
[hat]; tr., itr. (Betrieb, Laden, Schule usw., auch für immer)
ما (مغازه را) ساعت دوازده می بندیم
wir schließen (das Geschäft) um 12 Uhr
بسته/ تعطیل شدن؛ [مغازه و غیره نیز:] بستن، تعطیل کردن
geschlossen werden
امروز بسته/ تعطیل است
heute geschlossen
امروز مدرسه تعطیل است
heute ist die Schule geschlossen
۳. بستن، تعطیل کردن، تعطیل/ بسته شدن
[hat]; itr. (Betrieb usw.)
پستخانه ساعت پنج می بندد
die Post schließt um 17 Uhr
۴. بسته شدن
sich schließen (Tür, Blüte usw.)
۵. بسته شدن
[hat]; itr. (Tür, Deckel usw.)
این در به طور خودکار بسته می شود
die Tür schließt automatisch
این پنجره سخت بسته می شود
das Fenster schließt schwer
پنجره خوب بسته نمی شود
das Fenster schließt nicht richtig
۶. [به قفلی] خوردن، باز و بسته شدن
[hat]; tr.; itr. (Schlüssel usw.)
آن کلید به چندین در می خورد
der Schlüssel schloss mehrere Türen
این قفل مشکل باز و بسته می شود
dieses Schloß schließt schwer
۷. قفل کردن، کلید را گرداندن
[hat]; itr. (zuschließen)
حالا دیگر خود به خود (در را) قفل می کنم
ich schließe schon rein mechanisch
۸. در جایی گذاشتن و قفل کردن
[hat]; tr.; schließen in Akk.
مدارک را در کشو گذاشتن و قفلش کردن
die Papiere in die Schublade schließen
کسی را در سلولی (انداختن و) حبس کردن
jdn. in eine Zelle schließen
۹. به جایی بستن/ وصل کردن (و قفل کردن)، قفل کردن به
[hat]; tr.; schließen an Akk.
دوچرخه را به نرده ای قفل کردن
das Fahrrad an einen Zaun schließen
سگ را به قلاده بستن
den Hund an die Kette schließen
۱۰. به دنبال چیزی آمدن/ برگذار شدن/ مطرح شدن [وغیره]
sich schließen an Akk.
در پایان سخنرانی فیلم مستندی نمایش داده شد
an den Vortrag schloss sich ein Dokumentarfilm
۱۱. به دنبال چیزی آوردن/ برگذار کردن/ مطرح کردن [و غیره]
[hat]; tr.; schließen an Akk. (anfügen)
۱۲. خاتمه دادن، ختم کردن، پایان دادن، به پایان رساندن، به پایان بردن، به آخر/ به اتمام رساندن
[hat]; tr. (beenden)
جلسه را/ بحث را خاتمه دادن، ختم جلسه را/ بحث را اعلام کردن
die Sitzung/ die Debatte schließen
نطق خود را (با نقل قولی از شیلر) به پایان رساندن
seine Rede (mit einem Zitat von Schiller) schließen
سخنان خود را با این گفته به پایان رساند که
auch itr.: er schloss mit der Bemerkung, dass
۱۳. به پایان رسیدن، پایان/ خاتمه یافتن، به آخر/ به پایان رسیدن، ختم شدن
[hat]; itr. (enden)
نامه با این جملات به پایان می رسد که ...
der Brief schließt mit folgenden Worten ...
۱۴. نتیجه گرفتن از، نتیجه گیری کردن از، به نتیجه ای رسیدن از، استنتاج کردن از
[hat]; tr.; schließen aus
از این امر (فقط) چنین می توان نتیجه گرفت که/ به این نتیجه می توان رسید که، از این (موضوع؛ مطلب) می شود چنین استنباط کرد که ...
daraus kann man nur schließen, dass
چطور به این نتیجه می رسی؟ این را از کجا می گویی؟ [عا]
woraus schließt du das?
۱۵. از چیزی (به چیزی) پی بردن (استنتاج کردن)؛ چیزی را ملاک/ قیاس گرفتن برای؛ [نیز:] بر اساس چیزی احتمال چیزی دادن
[hat]; itr.; von etwas schließen auf Akk.
(دیگران را) قیاس به نفس کردن
von sich auf andere schließen
(بر اساس تحقیقات) احتمال وقوع قتل دادن
(auf Grund der Ermittlungen) auf Mord schließen
بر چیزی دلالت داشتن، حاکی از چیزی بودن، گویای چیزی بودن، از چیزی حکایت کردن؛ از چیزی چنین بر آمدن که
auf etwas schließen lassen
۱۶. دارای چیزی بودن؛ چیزی در بر داشتن؛ چیزی به همراه داشتن
[hat]; tr.; etwas in sich schließen
۱۷. حلقه زدن به دور
sich schließen um (Hände usw.)
۱۸.
[hat]; Funktionsv. => Vertrag, Ehe, Frieden, Herz, Lücke usw.
قرارداد بستن
einen Vertrag schließen
با کسی ازدواج کردن
mit jdm. die Ehe schließen
با کسی توافق کردن (کنار آمدن)
mit jdm. einen Kompromiss schließen
با کسی طرح دوستی ریختن
mit jdm. Freundschaft schließen
به کسی دل بستن
jdn. ins Herz schließen