schlafen
starkes Verb۱. خوابیدن، (در) خواب بودن، خفتن
[hat]
کجا می خوابد؟
wo schläft er [normalerweise]?
کجا خوابیده است؟
wo schläft er [gerade, jetzt]?
هنوز خوابیده است/ خواب است؟
schläft er noch?
خوابیده بود، خواب بود
er schlief
غرق خواب است، غرق در خواب است، خواب خواب است [عا]؛ [نیز:] خوابش سنگین است
er schläft fest
خوب/ بد خوابیدن
gut/ schlecht schlafen
خوب خوابیدید؟
haben Sie gut geschlafen?
خوب بخوابید!، شب خوش!، شب بخیر (در موقع خواب)!
schlafen Sie gut/ wohl/ schön!
فقط سه ساعت خوابیده بودم
ich hatte nur drei Stunden geschlafen
خوابش نمی برد، نمی تواند بخوابد، بی خوابی زده است به سرش
er kann nicht schlafen
(از درد/ از هیجان) خوابم نمی برد، (از درد/ از هیجان) نمی توانستم بخوابم
ich konnte (vor Schmerzen/ vor Aufregung) nicht schlafen
ساکت! می خواهیم بخوابیم
Ruhe! wir wollen schlafen
یکشنبه ها بیشتر/ طولانی تر خوابیدن
sonntags länger schlafen
به رختخواب رفتن
sich schlafen legen; schlafen gehen
بچه را خواباندن/ به رختخواب بردن
das Kind schlafen legen
می روم بخوابم
ich gehe schlafen; ich lege mich schlafen
بچه ام هنوز خواب است (خوابیده است)
mein Kind schläft noch
خوابم می آید
ich möchte schlafen
بگذار هنوز بخوابد!
lass ihn noch schlafen!
در خواب عمیق بودن، خواب عمیق کردن
tief schlafen
روی شکم/ به پشت خوابیدن
auf dem Bauch/ auf den Rücken schlafen
خود را به خواب زدن
sich schlafend stellen
این فکر آرامش نمی گذاشت/ خواب و راحت را از او سلب کرده بود
der Gedanke ließ ihn nicht schlafen
(تا فردا) سر فرصت فکرهایتان را بکنید
schlafen Sie darüber
۲. (شب را) خوابیدن، شب را گذراندن/ به سر بردن، بیتوته کردن
übernachten
(شب را) روی کاناپه/ در چادر خوابیدن
auf der Couch/ im Zelt schlafen
می توانی (شب را) پیش ما بخوابی/ شب را پیش ما بگذرانی
du kannst bei uns schlafen
۳. حواس کسی جای دیگری بودن/ جمع نبودن/ پرت بودن؛ خواب ماندن، چرت زدن
unaufmerksam sein
حواست کجاست؟
schlaf nicht!
می بخشید حواسم جای دیگری بود
Entschuldigung, jetzt habe ich geschlafen
۴. خوابیدن با، همخوابگی کردن با
schlafen mit (Geschlechtsverkehr haben)
با کسی همخوابه شدن
mit jdm. schlafen
با هم خوابیدن
miteinander schlafen