wort dictionary
FADE

recht

Adjektiv

۱. درست، واقعی، خوب، به تمام معنی، درست و حسابی [عا]؛ آن طور که باید؛ مناسب، شایسته، سزاوار، به حق

Recht 3

مثال‌ ها:

راه درست؛ [مج:] راه راست

der rechte Weg

درست نمی دانم

ich weiß nicht recht

وقتی که درست/ خوب فکر می کنم

wenn ich es (mir) recht überlege

اگر منظورتان را درست فهمیده باشم

wenn ich Sie recht verstehe

درستش همین است؛ همین طور خوب است/ درست است

so ist es recht

احمق به تمام معنی است، به تمام معنی احمق است

er ist ein rechter Narr

اشتهای چندانی ندارم، چندان/ آن طور که باید اشتها ندارم

ich habe keinen rechten Appetit

لحظه ی مناسب

der rechte Augenblick

همان جا که باید باشد، در جای خود، سر جای خودش [عا]

am rechten Ort

درست شنیده ام؟

habe ich recht gehört?

اگر درست به خاطر داشته باشم ...

wenn ich mich recht erinnere ...

به موقع (آمدن)

zur rechten Zeit (kommen)

هر کاری به جای خود

alles zur rechten Zeit

او درست به موقع آمد

er kam zur rechten Zeit

درست به موقع است

es ist gerade die rechte Zeit

حال و حوصله ی درست و حسابی ندارم

ich habe keine rechte Lust

عبارات کاربردی:

آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است

tue recht und scheue niemand Sprichw.

از هر حیث به جا/ به حق

recht und billig

می روم ببینم اوضاع از چه قرار است/ روبراه است یا نه

ich sehe nach dem Rechten

سزایش همین بود!، حقش است! (هر بلایی که به سرش می آید)، تا چشمش کور!، خوب شد! [عا]

das geschieht ihm (ganz) recht!

دل همه را نمی شود به دست آورد، همه را نمی توان راضی نگهداشت

man kann es nicht allen recht machen

او واقعاً به خودش زحمت می دهد (کوشش می کند)

er gibt sich rechte Mühe

کسی را به راه راست هدایت کردن

jdn. auf den rechten Weg führen

کاملاً درست است!

ganz recht!

برای کسی کاری را به دلخواهش انجام دادن

jdm. etwas recht machen

۲. برای کسی مناسب بودن، به وقت کسی خوردن؛ [نیز:] برای کسی مانعی/ ایرادی/ اشکالی نداشتن، (با کاری) موافق بودن

jdm. recht sein (Termin usw.)

مثال‌ ها:

مانعی ندارد که ساعت سه بیایم؟، ساعت سه برایت خوب است که من بیایم؟

ist es dir recht, wenn ich um drei Uhr komme?

اگر مانعی ندارد، اگر اشکالی نمی بینید

wenn es (Ihnen) recht ist

من حرفی ندارم/ ایرادی نمی بینم! (مخالف نیستم)، از نظر من بلامانع است!

mir ist es recht!

به حال من فرقی نمی کند، برای من علی السویه است

mir ist alles recht; mir soll alles recht sein

به همه چیز ایراد دارد، هیچ چیز راضیش نمی کند

nichts ist ihm recht

هر کاری از او ساخته است/ بر می آید، از هیچ کاری ابا ندارد

ihm ist jedes Mittel recht

۳. کاملاً، خیلی، بسیار، حسابی [عا]؛ روی هم رفته، نسبتاً

adv. (recht interessant usw.)

مثال‌ ها:

پیشنهاد کاملاً معقول/ روی هم رفته معقول

ein recht vernünftiger Vorschlag

کاملاً/ حسابی توی ذوقش خورده بود

er war recht enttäuscht

از شما بسیار ممنونم/ از صمیم قلب تشکر می کنم

ich danke Ihnen recht herzlich

با کمال میل

recht gern!

این طوری که اصلاً (به خصوص) نمی شود!

so geht es erst recht nicht!

او امروز خیلی نسبت به من مهربان بود

er war heute recht freundlich zu mir

۴. (زیر، رو؛ قائمه و ...)

مثال‌ ها:

دانه ی زیر (بافتنی)

rechte Masche

قسمت روی پارچه

rechte Seite eines Stoffes

زاویه ی قائمه

rechter Winkel

۵. راست

مثال‌ ها:

روزنامه های دست راستی

rechte Zeitungen

لنگه ی راست کفش برایم تنگ است

der rechte Schuh drückt

Grammatik

POSITIVrecht
KOMPARATIVrechter
SUPERLATIVam rechtesten