wort dictionary
FADE

radikal

Adjektiv

۱. اساسی، اصولی، بنیادی؛ عمقی، ریشه ای، رادیکال

Maßnahme, Forderung usw.

۲. از بن، از بیخ، از ریشه، به کلی، بالکل؛ [نیز:] اساساً، به طور اساسی/ اصولی/ بنیادی/ عمقی

adv.

مثال‌ ها:

چیزی را از بن/ اساساً تغییر دادن، چیزی را تغییر اساسی دادن

etwas radikal ändern

چیزی را ریشه کن کردن

etwas radikal beseitigen

به طور اساسی/ اساساً به مقابله پرداختن با

radikal vorgehen gegen

به کلی از گذشته بریدن

radikal mit der Vergangenheit brechen

۳. افراط گرا، افراطی، تندرو، رادیکال

extrem

۴. شدید (برخورد)

Grammatik

POSITIVradikal
KOMPARATIVradikaler
SUPERLATIVam radikalsten