prägen
schwaches Verb۱. نقش انداختن، نقش کندن، منقوش/ برجسته کاری کردن، نقش برجسته زدن روی
[hat]; Metall, Leder usw.
۲. ضرب کردن، [سکه] زدن
[hat]; Geld
۳. نقش انداختن در، شکل دادن به، اثر عمیقی گذاشتن بر
Sache, jds. Charakter usw.
مثال ها:
نقش گرفتن از، شکل گرفتن از، اثر برداشتن از، به شدت متأثر بودن از، سخت تحت تأثیر چیزی قرار داشتن
geprägt sein von
۴. ساختن، وضع کردن، ابداع کردن
[hat]; Wort usw.
۵. نقش بستن (در خاطر)
[hat]; (selten)