wort dictionary
FADE

nah

Adjektiv

۱.

[näher, nächst]

۲. نزدیک

مثال‌ ها:

در دریاچه‌ای که در آن نزدیکی است

in einem nahen See

در همان دور و بر

in der nahen Umgebung

نزدیکِ، نزدیک به، در نزدیکیِ

nahe bei/ an Dat.

چیزی نمانده‌است که به‌مقصد/ [مج:] به‌هدف برسیم

wir sind nahe am Ziel

زیاد (به‌آتش) نزدیک نشوید

gehen Sie nicht zu nah (an das Feuer) heran!

به‌من نزدیک نشو

komm mir nicht zu nah! (auch drohend)

در آیندۀ نزدیک، در آیندۀ نه چندان دور

in naher Zukunft

بهار نزدیک بود، چیزی به‌بهار نمانده‌بود

der Frühling war nah

یکی از آشنایانِ نزدیک

ein naher Bekannter

رابطۀ نزدیک

eine nahe Beziehung

تماسِ نزدیک

eine nahe Berührung

دوستِ نزدیکِ/ از دوستانِ نزدیکِ کسی بودن

nahe mit jmdm. befreundet sein

به‌هم نزدیک‌بودن، با هم صمیمی‌بودن، با هم صمیمیت‌داشتن

sich sehr nah sein

عبارات کاربردی:

قصدم توهین نبود، نمی‌خواستم اسائۀ ادب کنم

ich wollte Ihnen nicht zu nahe treten

از دور و نزدیک، از اطراف و اکناف

von nah und fern

از نزدیک (که نگاه کنیم)

von nahem (betrachtet)

۳. نزدیک بود که، چیزی نمانده‌بود که، کم مانده‌بود که

ich war nah daran, zu ...

مثال‌ ها:

نزدیک بود همه‌چیز را به‌او بگوید، دیگر داشت همه‌چیز را به‌او می‌گفت

er war nah daran, ihm alles zu sagen

۴. قریب‌الوقوع

bevorstehend

مثال‌ ها:

سفرِ قریب‌الوقوعِ او

seine nahe Abreise