loslegen
schwaches Verb۱. دست به کار شدن، ناگهان شروع به کاری کردن
[hat]
۲. [نیز:] شروع [به گفتن، به انتقاد و غیره] کردن، ناگهان شروع به درددل کردن
[hat]
مثال ها:
بگو!، تعریف کن!
leg schon los!
۱. دست به کار شدن، ناگهان شروع به کاری کردن
[hat]
۲. [نیز:] شروع [به گفتن، به انتقاد و غیره] کردن، ناگهان شروع به درددل کردن
[hat]
بگو!، تعریف کن!
leg schon los!