lohnen
schwaches Verb۱. (به زحمتش، به عملش) ارزیدن، صرفیدن [عا]؛ به صرفه بودن، صرف داشتن، صرف کردن
sich lohnen
مثال ها:
رفتن به آنجا (به زحمتش) نمی ارزد، به (زحمت) رفتنش نمی ارزد
es lohnt sich nicht hinzugehen
به زحمتش ارزید، زحمتمان نتیجه داشت
unsere Mühe hat sich gelohnt; die Mühe hat sich gelohnt
این فیلم دیدن دارد
der Film lohnt sich
این معامله به صرفه است
das Geschäft lohnt sich
این ماشین به تعمیرش نمی ارزد، این ماشین تعمیرش صرف ندارد
auch tr.: das Auto lohnt keine Reparatur mehr
۲. اجر/ پاداش/ عوض کسی را دادن، کار کسی را تلافی کردن
tr.; jdm. etwas lohnen