liegen
starkes Verb۱.
österr., schweiz.
۲. دراز کشیدن، خوابیدن؛ [نیز:] بستری بودن
[hat]; Person
کجا دراز می کشد؟
wo liegt er [normalerweise]?
کجا دراز کشیده است؟
wo liegt er [gerade, jetzt]?
روی کاناپه/ در چمن ها/ در آفتاب دراز کشیدن
auf der Couch/ im Gras/ in der Sonne liegen
به پشت دراز کشیدن
auf dem Rücken
زمین خورده بود
er lag am Boden [und konnte nicht mehr allein aufstehen]
یک هفته ی دیگر هم باید دراز بکشد/ بخوابد/ بستری باشد
sie muss noch eine Woche (im Bett) liegen
در بیمارستان بستری بودن
im Krankenhaus liegen
توی رختخواب بودن، بستری بودن
im Bett liegen
پدرت در کدام قبرستان دفن شده است؟
auf welchem Friedhof liegt dein Vater?
متوقف ماندن؛ درازکش ماندن؛ بین راه ماندن (به علت خرابی وسیله ی نقلیه)
liegen bleiben
بلند نشو! (توی رختخواب بمان)
bleib liegen!
او بیهوش روی زمین افتاده بود
er blieb bewusstlos auf dem Boden liegen
هر چقدر پول بدهی آش میخوری
wie man sich bettet, so liegt man
۳. بودن، قرار داشتن [به حالت خوابیده]؛ [غبار و غیره نیز:] نشستن
[hat]; Gegenstand
نامه همین جا روی میز/ در همین کشو بود
der Brief hat hier auf dem Tisch/ im Fach gelegen
بگذار (همان جا) باشد
lass es (nur) liegen
برف زیادی آمده بود/ (روی زمین) نشسته بود
es lag viel Schnee
روی اثاث گرد و خاک نشسته است
auf den Möbeln liegt Staub
برف به ارتفاع پنجاه سانتی متر روی زمین نشسته است
der Schnee liegt 50 cm hoch
جا گذاشتن
liegen lassen
دستکشم را دیروز پیش شما جا گذاشتم
ich habe gestern bei euch meine Handschuhe liegen lassen
به کسی محل نگذاشتن، به کسی بی اعتنایی کردن
jdn. links liegen lassen
۴. بودن؛ قرار داشتن؛ واقع بودن
[hat]; (Gebäude, Ort; auch fig.)
آن ساختمان روبروی پستخانه است/ قرار دارد
das Haus liegt gegenüber der Post
تا آن دهکده چقدر راه است؟
wie weit liegt das Dorf von hier?
بن در کنار رود راین واقع است/ قرار دارد
Bohn liegt am Rhein
جلو/ عقب بودن
vorn/ hintern liegen (im Wettkampf)
در صدر جدول قرار داشتن
an der Spitze liegen
تاکید بر هجای اول است/ قرار دارد، تکیه روی اولین سیلاب است
die Betonung liegt auf der ersten Silbe
سود حاصل حدودا به پنج میلیون بالغ می شود/ پنج میلیون است
der Gewinn liegt bei fünf Millionen
اشکال کار در این است که
die Schwierigkeit liegt darin, dass
علتش چیز دیگری است
die Ursache liegt woanders
قدرت او/ حسن کار در این است که
seine Stärke/ der Vorteil liegt darin, dass
در صدایش طنز ملایمی بود
in ihrer Stimme lag leise Ironie
ساختمان در جای کاملا آرامی قرار دارد
das Haus liegt ganz ruhig
فاصله اش تا اینجا چقدر است؟
wie weit liegt es von hier?
قیمت ها بین 60 و 80 یورو است
die Preise liegen zwischen 60 und 80 Euro
فرقش در این است که ...
der Unterschied liegt darin, dass ...
استعداد موسیقی در خانواده ی ما ارثی است
die musikalische Begabung liegt bei uns in der Familie
این توی خون من است
das liegt mir im Blut
۵. رو به جایی بودن، به جایی باز شدن
[hat]; liegen nach (Zimmer, Fenster usw.)
۶. روی زمین همه جا کتاب (ریخته/ پخش) بود، کف زمین پر از کتاب بود
[hat]; der Boden lag voller Bücher u.Ä.
۷. ناشی از چیزی بودن، معلول چیزی بودن، مال چیزی بودن [عا]؛ علت/ باعث چیزی بودن
[hat]; liegen an Dat. (Ursache)
این وضع ناشی از سازماندهی نادرست است
das liegt an der schlechten Organisation
علتش چیست؟ مال چیست؟
woran liegt das?; woran liegt es?
علتش این است که
es liegt daran, dass
۸. باعث چیزی بودن، تقصیر کسی بودن
[hat]; liegen an jmdm. (schuld sein an)
باعثش فقط تویی، فقط تقصیر توست
es liegt nur an dir
تنها او مقصر است
es liegt nur an ihm
من مخالفتی نخواهم داشت، از جانب من قصوری نخواهد شد
an mir soll's nicht liegen
۹. به کسی بستگی داشتن، دست کسی بودن؛ [تصمیم:] با کسی بودن
[hat]; liegen an/ bei jmdm. (abhängen von)
حالا خود دانی!
nun liegt es an dir!
۱۰. این کار باب طبع من نیست/ به مذاق من خوش نمی آید، من از این کار خوشم نمی آید/ این کار را خوش ندارم [عا]، مورد سلیقه ی من نیست
[hat]; das liegt mir nicht
۱۱. این کار برایم مهم است/ اهمیت دارد، من به این کار اهمیت می دهم؛ من به این کار علاقه مندم/ علاقه دارم
[hat]; es liegt mir daran
من اهمیتی به این کار (به بردن) نمی دهم؛ برایم فرقی نمی کند (ببرم یا نبرم)
es liegt mir nichts daran (zu gewinnen)
به آن دلبستگی زیادی دارم
es liegt mir sehr am Herzen
این برایم خیلی مهم است که ...
es liegt mir viel daran, dass ...