wort dictionary
FADE

leben

schwaches Verb

۱. زنده بودن، جان داشتن، در قید حیات بودن

[hat]; (am Leben sein)

مثال‌ ها:

پدرش دیگر زنده نیست/ در قید حیات نیست

sein Vater lebt nicht mehr

پدربزرگت هنوز زنده است؟

lebt dein Großvater noch?

این (حیوان) هنوز زنده است/ جان دارد

das Tier lebt (noch)

عبارات کاربردی:

به خدا قسم/ سوگند

so wahr ich lebe!

زنده ایم شکر

[wie geht's? -] man lebt (so eben) (ugs.)

زنده باد آزادی!

es lebe die Freiheit!

زنده باد ...

es lebe ...; lange lebe ...

۲. زندگی کردن، زیستن، عمر کردن

[hat]; auf der Welt sein

مثال‌ ها:

او در قرن هجدهم زندگی می کرد

er lebte im 18. Jahrhundert

چند سال/ چقدر عمر کرد؟

wie lange hat sie gelebt?

پدربزرگت چند سال عمر کرد؟

wie lange hat dein Großvater gelebt?

دیگر چیزی از عمرش باقی نمانده‌ است

er wird nicht mehr lange leben

عبارات کاربردی:

همیشه در مسافرت بودن

aus dem Koffer leben

۳. زندگی کردن؛ زندگی ساده ای [و غیره] داشتن

[hat]; (einfach usw. leben)

مثال‌ ها:

(با کسی) در صلح و صفا زندگی کردن

in Frieden (mit jmdm.) leben

در اینجا روی هم رفته راحت می توان زندگی کرد

hier lebt es sich ganz bequem

عبارات کاربردی:

خدا نگهدار!؛ به سلامت!؛ خدا به همراه!

leb wohl; leben Sie wohl!

۴. زندگی کردن؛ سکونت/ اقامت داشتن؛ ساکن (جایی) بودن

[hat]; wohnen

مثال‌ ها:

در برلین/ در روستا زندگی کردن

in Berlin/ auf dem Land leben

چند وقت است که اینجا زندگی می کنید؟

wie lange leben Sie schon hier?

در تبعید به سر بردن

im Exil leben

۵. زندگی خود را گذراندن از/ با، گذران کردن با؛ امرارمعاش کردن از راه/ با؛ [مج:]‌ تغذیه کردن از/ با

[hat]; leben von

مثال‌ ها:

از حقوق بازنشستگی زندگی خود را گذراندن

von der Rente leben

با حقوق بازنشستگی (به وسیله ی نقاشی) امرار معاش می کند

er lebt von seiner Rente (von der Malerei)

از سبزی تغذیه‌کردن، فقط سبزیجات خوردن

vom Gemüse leben

مخارج و نگهداری او را پسرش به عهده دارد

er lebt von seinem Sohn

عبارات کاربردی:

به اندازه ی بخور و نمیر است

das ist zum Leben zu wenig und zum Sterben zu viel

۶. زنده بودن، روح داشتن

[hat]; Statue usw.

مثال‌ ها:

این نمایشنامه روح‌ ندارد

das Stück lebt nicht

۷. زنده بودن، باقی ماندن، از یاد نرفتن

[hat]; Andenken usw.