laben
transitiv۱. حظ/ لذت بردن (از)، [چیزی نوشیدن و غیره و] جان تازه گرفتن (از)، سر حال آمدن؛ محظوظ شدن (از)
sich laben (an Dat.)
مثال ها:
با خوردن چیزی سر حال آمدن (جان تازه گرفتن)
sich an/ mit etwas laben
۲. جان تازه بخشیدن به، زنده/ تازه کردن، تر و تازه کردن، سر حال آوردن، جگر کسی را جلا دادن، محظوظ کردن
[hat]; tr.