wort dictionary
FADE

kurz

Adjektiv

۱.

<kürzer, kürzeste>

۲. کوتاه

(räumlich, zeitlich)

مثال‌ ها:

کوتاه تر کردن

kürzer machen

این شلوار برایش کوتاه (شده) است

die Hose ist ihm zu kurz (geworden)

موی خود را کوتاه زدن/ کردن

Sich das Haar kurz schneiden

می خواهم خیلی کوتاه به او تلفن کنم/ فقط یک زنگ به او بزنم

ich will ihn nur kurz anrufen

بگذار لحظه ای‌/ کمی فکر کنم

lass mich mal kurz überlegen

در مدت کوتاهی کارش را تمام کرده بود

er war in ganz kurzer Zeit fertig

هر چه زودتر، در کوتاه ترین/ در کمترین مدت

in kürzester Frist/ Zeit

موج کوتاه

kurze Welle

فراموشکار است (حافظه اش ضعیف است)

er hat ein kurzes Gedächtnis

عبارات کاربردی:

سر کسی بی کلاه ماندن/ کلاه رفتن، کمتر (از دیگران) نصیب (کسی) شدن؛ [مساله، مشکل:] به قدر کافی مورد توجه/ بحث قرار‌ نگرفتن

zu kurz kommen

سر کسی بی کلاه ماندن/ کلاه رفتن، بی نصیب ماندن

den Kürzeren ziehen

او باید بعد از سکته ی قلبی با احتیاط عمل کند

er muss nach seinem Herzinfarkt kurz treten

صرفه جویی کردن، با احتیاط عمل کردن

kurz treten

دیر یا زود، به زودی

über kurz oder lang

همه چیز را داغان کردن، همه چیز را خرد و خمیر کردن

alles kurz und klein schlagen ugs.

۳. کمی

(kurz vor, kurz danach usw.)

مثال‌ ها:

کمی مانده به برلین/ به ساعت دو، کمی قبل از برلین/ ساعت دو

kurz vor Berlin/ zwei Uhr

کمی بعد (از آن)

kurz darauf

کمی پس از این واقعه

kurz nach diesem Vofall

کمی بعد از من آمد

er ist kurz nach mir gekommen

چند دقیقه بعد از (قبل از) ساعت پنج

kurz nach (vor) fünf

کمی مانده به هدف

kurz vor dem Ziel

۴. چندی پیش، اخیرا، این اواخر، (همین) تازگی ها، به تازگی، چند وقت پیش، چندی پیش

vor kurzem

مثال‌ ها:

چندی است که، چند وقت است که؛ این اواخر، تازگی ها

seit kurzem

به زودی، عن قریب، قریبا

in/ binnen kurzem

۵. کوتاه، مختصر، خلاصه، به طور مختصر/ خلاصه، به اختصار

(nicht ausführlich)

مثال‌ ها:

نامه ای/ گزارشی کوتاه

ein kurzer Brief/Bericht

مطلبی را خیلی کوتاه/ به طور مختصر به اطلاع کسی رساندن

jmdm. etwas kurz mitteilen

خلاصه(ی کلام) اینکه، لب مطلب، دردسرتان ندهم [عا]

um es kurz zu machen/ sagen; kurz (und gut)

خلاصه کن، لب مطلب را بگو، حاشیه نرو

mach es kurz!

مختصر و مفید، خلاصه، کوتاه و مختصر

kurz und bünding

کوتاه صحبت کنید!، خلاصه صحبت کن!، طولش نده!

fass/ fasse dich kurz! (Telefon)

خلاصه ی کلام ...

kurz gesagt ...

خلاصه صحبت کردن، خلاصه ی کلام را گفتن

es kurz machen

عبارات کاربردی:

خیلی بی دردسر، مفید و مختصر

kurz und schmerzlos ugs.

۶. سرسنگین، خشک

(unfreundlich, barsch)

مثال‌ ها:

امروز با من خیلی سرسنگین بود/ سرسنگینی می کرد

er war war heute sehr kurz zu mir

کسی را دست به سر کردن، از سر خود باز کردن

jmdm. kurz abfertigen

Grammatik

POSITIVkurz
KOMPARATIVkürzer
SUPERLATIVam kürzesten