kreuzen
schwaches Verb۱. روی هم انداختن/ گذاشتن، (به شکل ضربدر) روی هم قرار دادن
[hat]; tr. (Beine)
۲. به سینه گذاشتن؛ به حالت دست به سینه درآمدن
[hat]; tr. (Arme)
۳. قطع کردن، (اریب) عبور کردن، برخورد کردن
[hat]; tr. (Linie, Straße usw.)
همدیگر را قطع کردن
sich kreuzen
۴. از کنار هم گذشتن
sich kreuzen (Züge usw.)
[بی آنکه بدانیم] همزمان به هم نامه نوشتیم
unsere Briefe haben sich/ einander gekreuzt
ما همزمان به یکدیگر نامه نوشتیم
unsere Briefe kreuzten sich
۵. با هم برخورد پیدا کردن؛ با هم فرق کردن، با هم اختلاف داشتن
sich kreuzen (Interessen, Meinungen usw.)
۶. به هم افتادن، با هم برخورد کردن؛ تلاقی کردن
sich kreuzen (Blicke)
۷. پیوند زدن (با)؛ جفت کردن (با)، آمیزش دادن (دو نژاد مختلف حیوان)
[hat]; tr.; + mit (Pflanze; Tier)
۸. [بی هدف] چپ و راست رفتن؛ گشت زدن، گشتن
itr.; hat/ist (Schiff; Flugzeug)