kennen
starkes Verb۱. شناختن، آشنا بودن با
[hat]; Person
کسی را از نزدیک/ بسیار سطحی شناختن
jmdn. näher/ nur flüchtig kennen
همدیگر را می شناسیم، با هم آشنا شده ایم
wir kennen uns schon
ما همدیگر را از زمان تحصیل می شناسیم
wir kennen uns vom Studium her
آشنا شدن
kennen lernen
با کسی آشنا شدن
jdn. kennen lernen
من با او در هنگام رقص آشنا شده ام
ich habe ihn (sie) beim Tanzen kennen gelernt
از آشنایی با شما خوشوقتم!
ich freue mich, Sie kennen zu lernen!
هنوز مرا نشناخته ای!، پس تو مرا هنوز خوب نمی شناسی!
da kennst du mich aber schlecht!
۲. دانستن؛ بلد بودن [عا]
[hat]; (Adresse, Name, Grund usw.)
کسی را فقط اسما شناختن
jdn. nur dem Namen nach kennen
۳. شناختن
[hat]; (Ort, Pflanze, Kunstwerk usw.)
در این نزدیکی یک کافه ی دنج می شناسید؟
kennen Sie hier ein gemütliches Café?
من این شهر را خوب نمی شناسم
ich kenne die Stadt nicht sehr gut
من این اصطلاح را نمی شناسم/ تا به حال نشنیده ام، این اصطلاح برایم ناآشناست/ به گوشم نخورده است
diesen Ausdruck kenne ich nicht
این گل ها را اینجا نمی شناسند
diese Blumen kennt man hier nicht
تو (اثری از) همینگوی را می شناسی/ خوانده ای؟
kennst du (ein Werk von) Hemingway?
۴. وارد بودن به، شناختن؛ سررشته داشتن در؛ سرش شدن [عا]
(sich auskennen)
به اوضاع و احوال آنجا وارد است
er kennt die Verhältnisse
من هنوز به این روش خوب وارد نیستم
ich kenne diese Verfahren noch nicht gut
من گوشم از این حرف ها پر است
das kenne ich; ich kenne die Geschichte ugs.
۵. فکر و ذکر کسی چیزی بودن، چیزی سرش نشدن جز [عا]
nichts anderes kennen als
۶.
[hat]; => Angst, Grenze, Rücksicht usw.
... مرز نمی شناسد
... kennt keine Grenze
او رحم و مروت نمی شناسد
er kennt kein Erbarmen
رعایت (ملاحظه ی دیگران) سرش نمی شود
sie kennt keine Rücksicht