hinlegen
schwaches Verb۱. (در جایی) گذاشتن؛ (به) زمین گذاشتن؛ سر جایش گذاشتن
[hat]; tr.
مثال ها:
برای کسی یادداشتی گذاشتن
jmdm. einen Zettel hinlegen
چاقو را فورا بگذار زمین؛ چاقو را فورا بگذار سر جایش
leg das Messer sofort hin!
برایش یادداشت گذاشته ام
ich habe ihm einen Zettel hingelegt
۲. دراز کشیدن (برای استراحت)، خوابیدن
sich hinlegen
۳. خواباندن
[hat]; tr. (Kind)
مثال ها:
بچه ای را خواباندن
ein Kind hinlegen