haben
transitiv۱. داشتن
tr. (Geld, Zeit, Erfahrung, Mut usw.); [hat]
غذا بهاندازۀ کافی ندارند (که بخورند)
sie haben nicht genug zu essen
این ساختمان ده آپارتمان دارد
das Haus hat zehn Wohnungen
این را از کجا آوردهای؟
woher hast du das?
گیرش آوردیم؛ پیدایش کردیم
wir haben ihn!
پیدایش کردم! یافتم! (فهمیده ام، درش آورده ام : معمّا و غیره)
ich hab's! auch fig.
امتحان مشکلی در پیش دارد
sie hat eine schwere Prüfung vor sich
امتحانش را داده است
sie hat die Prüfung hinter sich
کار دارم
ich habe etwas zu tun
بفرما! بیا! دیدی؟ نگفتم؟ چه گفتم؟
چهات است؟ چیزی شده؟ مسألهای هست؟ مشکلی پیش آمده؟ چه مشکلی داری؟
was hast du?
۲. بودن؛ داشتن
tr. (Datum, Farbe, Hunger, Sorge usw.); [hat]
امروز دوشنبه بیست و ششمِ/ بیست و ششِ مارس است
wir haben heute Montag, den 26. März
حالا فصلِ بهار است
wir haben jetzt Frühling
چشمهایش آبی است، چشمهای آبی دارد
sie hat blaue Augen
تشنهام است، تشنهام
ich habe Durst
موهای بلوندش را از پدرش به ارث برده است
die blonden Haare hat sie von ihrem Vater
حق با تو است
du hast Recht
اتاقش گرم است
sie hat es warm in ihrem Zimmer
ناراحتی معده داشتن
es am Magen haben
تا بن چقدر راه است؟
wie weit haben wir bis Bonn?
ساعت چند است؟
wie viel Uhr haben wir?
با کسی مخالفت (ضدّیت: دشمنی) داشتن
etwas gegen jdn. haben
امروز چندم (ماه) است؟
den wievielten haben wir heute?
در استرالیا الان زمستان است
in Australien habe sie jetzt Winter
او عجله دارد
er hat es eilig
برای کسی دلسوزی کردن
Mitleid mit jdm. haben
مجرّد (آماده ی ازدواج) بودن
noch zu haben sein
خیلی متشکّرم!
haben Sie vielen Dank!
در کاری (جریانی) دست داشتن
die Finger in einer Sache haben
موضوع مهمی نیست، اهمّیت ندارد
das hat nichts auf sich
بهش خوش می گذرد، حالش خوب است
er hat es gut
(همه چیز) مثل سابق
wie gehabt!
۳. گرفتن؛ دادن
tr. (bekommen); [hat]
بابتِ این کار چقدر میخواست (بگیرد)
wie viel wollte er dafür haben?
آن را (بهقیمتِ) ده مارک بهشما میدهم
Sie können es für zehn Mark haben
ممکن است یک حولۀ تازه به من بدهید؟/ حوله را به من می دهید؟ (می توانم از آن استفاده کنم؟)
kann ich ein frisches Tuch haben?/ kann ich das Handtuch haben?
بلیتِ تئاتر هنوز هست/ موجود است
Theaterkarten sind noch zu haben
چقدر باید بپردازم؟
was habe ich zu bezahlen?
۴. باید؛ مجبور بودن
haben zu + Inf. (müssen); [hat]
حسابِ من چقدر میشود، چقدر باید بپردازم؟
was habe ich zu zahlen?
هنوز دو نامۀ فوری (هست که) باید بنویسم
ich habe noch zwei dringende Briefe zu schreiben
تو باید اطاعت کنی
du hast zu gehorchen
۵. بودن
Hilfsverb (zur Bildung des Perfekts); [hat]
در این باره چیزی بهمن نگفتهاست/ نگفتهبود
er hat/ hatte mir nichts davon gesagt