wort dictionary
FADE

großzügig

Adjektiv

۱. باگذشت، نظربلند، بلندنظر، بزرگوار؛ بزرگوارانه، با نظری بلند، با سعۀ صدر

nachsichtig; adv.

۲. سخاوتمند، باسخاوت، دست و دل‌باز، گشاده‌دست، سخی، بخشنده، کریم، لارژ [عا]

freigebig

مثال‌ ها:

سخاوت به‌خرج‌دادن

sich großzügig zeigen

۳. سخاوتمندانه، گشاده‌دستانه؛ دست و دل‌بازانه، با بزرگواری؛ از روی دست و دل‌بازی

(Spende; Angebot usw.)

۴. وسیع؛ جادار

(Anlage, Bau usw.)

۵. گسترده، وسیع

Planung usw.

Grammatik

POSITIVgroßzügig
KOMPARATIVgroßzügiger
SUPERLATIVam großzügigsten