wort dictionary
FADE

grau

Adjektiv

۱. خاکستری (رنگ)؛ طوسی (رنگ)

Farbe

۲. ابری؛ گرفته

Himmel

مثال‌ ها:

آسمان امروز ابری است

der Himmel ist heute grau

۳. سفید

Haar usw.

مثال‌ ها:

موهایش سفید شده اند

sie hat graue Haare bekommen

جوگندمی، فلفل نمکی (مو)

grau meliert

موی جوگندمی

grau meliertes Haar

عبارات کاربردی:

از این بابت دل‌ نگران نباش/ خودت را ناراحت نکن

lass dir darüber keine grauen Haare wachsen

۴. پیر، سالخورده

Person

مثال‌ ها:

پیر شدن، موهای کسی سفید شدن؛ موهای خود را سفید کردن

(alt und) grau werden

موهایش کاملا سفید شده اند

sie ist ganz grau geworden

۵. یکنواخت، خسته‌کننده، بی‌ روح، ملال‌ آور؛ مرده

(trostlos, eintönig)

مثال‌ ها:

زندگیِ یکنواختِ روزمره

der graue Alltag

عبارات کاربردی:

بسیار بدبین‌ بودن، با همه چیز مأیوسانه برخورد کردن، نسبت به همه چیز بدبین بودن

alles grau in grau sehen/ malen

۶. بسیار دور (و نامعلوم) (زمان)

Zeit

مثال‌ ها:

در گذشتۀ بسیار دور

in grauer Vorzeit

Grammatik

POSITIVgrau
KOMPARATIVgrauer
SUPERLATIVam grausten