wort dictionary
FADE

gönnen

transitiv

۱. غبطه نخوردن، رشک نورزیدن، مضایقه نکردن، گذاشتن، سزاوار بودن، ارزانیِ (کسی) بودن، حقِ (کسی) بودن

[hat]

مثال‌ ها:

دیگر می‌خواهم یک روز به‌خودم استراحت بدهم، دیگر سزاوارِ استراحتم

jetzt gönne ich mir einen Tag Ruhe

اصلاً استراحت نمی‌کند، هیچ استراحت سرش نمی‌شود [عا]

er gönnt sich keine Pause

چرا مرخصی نمی‌گیری (تو که سزاوارش هستی)

gönn dir doch mal einen Urlaub

و حالا (به‌عنوانِ پاداش) یک پرس بستنی می‌خوریم

wir werden uns jetzt eine Portion Eis gönnen

بگذار تفریحش را/ استراحتش را بکند، بگذار خوش باشد

gönn's ihm doch!

[بعد از این همه کار] این تعطیلات ارزانیش باد/حقِ مسلمِ اوست

ich gönne ihm die Ferien

موفق باشد

ich gönne ihm alles Gute

سزایش/ حقش همین بود که سَربخورد

diese Enttäuschung gönne ich ihm!

نگاهش هم نمی‌کرد، حتی سزاوارِ یک نگاه هم نمی‌دانستش

sie gönnte ihm keinen Blick

یک کلمۀ محبت‌آمیز هم به‌کسی نگفتن

jmdm. kein gutes Wort gönnen

به کسی در مورد چیزی رشک نورزیدن، چیزی را حق کسی دانستن (و از ته دل برای او خوشحال بودن)، چیزی را به‌کسی دادن [از کسی دریغ نداشتن]، سزاوارِ چیزی بودن، سزای کسی بودن

jmdm. etwas gönnen

از موفقیت او خوشحالم (چون حق او بود)

ich gönne ihm diesen Erfolg

(حق خود دانستن، به خود حال دادن و) چند روزی استراحت کردن

sich ein paar Tage Ruhe gönnen