gebrauchen
transitiv۱. استفادهکردن از، بکاربردن؛ موردِ استفاده قراردادن؛ استعمال کردن، مصرف کردن
(Werkzeug, Wort, Verstand usw.); [hat]
عبارات کاربردی:
با تو دیگر کاری نداریم، میتوانی بروی
du wirst nicht mehr gebraucht
۲. بهدردخوردن، موردِ استفادۀ کسی بودن؛ بهکاریآمدن؛ مصرفداشتن
gebrauchen können; zu gebrauchen sein
مثال ها:عبارات کاربردی:
این بهدردت میخورد؟
kannst du das gebrauchen?
این چیزها بهدردِ ما نمیخورد/ پیشِ ما مصرف ندارد
diese Sachen können wir nicht gebrauchen
چتر میداشتم بد نمیشد، اینجاست که چتر بهدردمیخورد
ich könnte einen Schirm gebrauchen
تو هم که بهدردِ کاری نمیخوری!
du bist aber auch zu nichts zu gebrauchen!