festlegen
transitiv۱. معین/ تعیینکردن (مهلت)، قرار گذاشتن
tr. (bestimmen); [*][hat]
مثال ها:
خط مشی سیاستی را تعیین کردن
eine Politik festlegen
زمان و مکان جلسه بعدی را تعیین کردن
Zeit und Ort der nächsten Sitzung
۲. خود را مقید/ موظف کردن، قول دادن؛ تعهددادن؛ [نیز:] اظهارِنظرِ قطعی کردن؛ دم بهتله دادن [عا]
[*]; sich festlegen
مثال ها:
خود را به انجام کاری مقید کردن
sich darauf festlegen, etwas zu tun
۳. مقید/ ملزمکردن (بهکاری)؛ تعهد/ خط گرفتن از کسی (در موردی)؛ قید کردن
tr.; + auf Akk. (verpflichten); [*][hat]
مثال ها:
صریحاً قید کردن
ausdrücklich festlegen
چیزی را کتبا مقرر کردن
etwas schriftlich festlegen
کسی را به انجام کاری مقید کردن
jdn. darauf festlegen, etwas zu tun
۴. سرمایهگذاری درازمدت کردن، بهطورِ درازمدت سرمایهگذاریکردن؛ [پول به صورتِ] سپرده گذاشتن
tr. (Geld); [*][hat]