wort dictionary
FADE

einspannen

transitiv

۱. گذاشتن (در)، بستن (به)، زدن (به)، قرار دادن

+ in Akk. (Film, Saite usw.); [*][hat]

مثال‌ ها:

یک ورقه کاغذ داخل ماشین تحریر قرار دادن

ein Blatt in die Schreibmaschine einspannen

فیلمی داخل دوربین گذاشتن

einen Film in die Kamera einspannen

۲. [به‌کالسکه/ ارابه و غیره] بستن

(Zugtier); [*][hat]

۳. کارکشیدن از، کارگرفتن از، به کار کشیدن، به کار گرفتن

(Person); [*][hat]

عبارات کاربردی:

تمامِ روز سرمان شلوغ است/ گرفتاریم/ وقتِ سرخاراندن نداریم

wir sind den ganzen Tag eingespannt ugs.

۴. ثابت شدن، گیردار شدن؛ محکم کردن

[*][hat]