durchlaufen
transitiv/intransitiv۱. رد شدن از، گذشتن از، عبور کردن از؛ [نیز:] دوان دوان رد شدن از؛ از میان (چیزی) دویدن
itr., tr; durchlaufen durch (durch etwas laufen); [*][ist]
مثال ها:
قهوه را از فیلتر گذراندن
Kaffee durchlaufen lassen
۲. یکسره رفتن/ دویدن؛ بدون تنفس (بدون استراحت) دویدن
itr. (ohne Rast zu machen); [*][ist]
۳. (در اثر پوشیدن زیاد) پاره/ کهنه کردن؛ مستعمل کردن
tr. (Schuhe usw.); [*][hat]
۴. (دوان دوان) طی کردن/ پشت سر گذاشتن؛ پیمودن
Weg usw.; [hat]
۵. پشت سر گذاشتن، تمام کردن، به آخر رساندن، گذراندن؛ دیدن
Ausbildung usw.; [hat]
۶. ناگهان تمام تنش لرزید، لرزه بر اندامش افتاد
ein Schauder durchlief ihn; [hat]
مثال ها:
یکهو تمام بدنم لرزید
ein Schauder durchlief mich