wort dictionary
FADE

durch

Präposition

۱. از؛ از میان؛ از لای؛ از توی؛ با؛ از وسط

Akk. (durch eine Tür, ein Loch usw.)

مثال‌ ها:

باید از این دروازه/ خیابان برویم

wir müssen durch diese Einfahrt/ Straße fahren

این راه (درست) از میان جنگل می گذرد

der Weg führt (mitten) durch den Wald

از لای شکاف

durch einen Spalt

با دوربین/ از توی دوربین نگاه کردن

durch ein Fernrohr sehen

(با وسیله ی نقلیه) از یک تونل عبور کردن

durch einen Tunnel fahren

۲. در

durch eine Gegend

مثال‌ ها:

ما بیست کیلومتر در جنگل سواری کردیم

wir sind 20 Kilometer durch den Wald geritten

در خیابانهای شهرگشتن

durch die Straßen der Stadt fahren

یک ماهی دارد در آب می گردد

ein Fisch schwimmt durch das Wasser

در امتحان (نهایی) مردود شده است

er ist durchs Examen gefallen

۳. سرتاسر، سراسر، تمام

Zeitdauer

مثال‌ ها:

سرتاسر شب (را) کار کردن

durch die ganze Nacht/ die ganze Nacht durch arbeiten

سرتاسر زمستان

den ganzen Winter durch

در تمام مدت سال

das ganze Jahr durch

تمام شب گریه می کرد

er weinte die ganze Nacht durch

دور دنیا مسافرت کردن

durch die ganze Welt reisen

۴. به وسیله؛ از طریق؛ از راه؛ به توسط؛ به کمک؛ با؛ به دست

mittels

مثال‌ ها:

چیزی را به وسیله/ به کمک/ با مثالی روشن کردن

etwas durch ein Beispiel erklären

برنده را از طریق قرعه کشی/ به حکم قرعه تعیین کردن

den Gewinner durch das Los ermitteln

به وسیله/ از طریق دوستی؛ از طریق یکی از دوستان

durch einen Freund

به توسط/ از طریق دلالی

durch einen Makler

با فشاری بر تکمه

durch einen Druck auf den Knopf

با کار و کوشش

durch Fleiß

با جدیت از عهده ی این کار برآمده است

durch Fleiß hat er es geschafft

از راه بینی (از راه دهان) نفس کشیدن

durch die Nase (durch den Mund) atmen

۵. در نتیجه، بر اثر، در اثر، به دنبال، در پی، به وسیله

infolge von

مثال‌ ها:

در نتیجه زلزله ویران شدن

durch Erdbeben zerstört werden

این شهر در اثر یک زلزله به کلی ویران شد

die stadt wurde durch ein Erdbeben völlig zerstört

مرگ در اثر غرق شدن (در آب)

Tod durch Ertrinken

۶. گوشت هنوز نپخته است

das Fleisch ist noch nicht durch

۷. ساعت از شش گذشته است

es ist schon sechs Uhr durch

۸. اتفاقی (بر حسب اتفاق) از این جریان با خبر شدم

durch Zufall erfuhr ich davon