wort dictionary
FADE

drücken

transitiv/intransitiv

۱. فشار دادن؛ فشردن؛ فشار وارد آوردن (به)

[hat]

مثال‌ ها:

تکمه را فشار دادن

(auf) den Knopf dücken

کسی را فشار دادن و روی صندلی نشاندن

jmdn. auf einen Stuhl drücken

کسی را بغل/ در آغوش گرفتن/ کشیدن، کسی را به سینه فشردن

jmdn. an die Brust/ ans Herz drücken

صورت خود را در بالش فرو بردن/ به بالش فشردن

das Gesicht in die Kissen drücken

چیزی را به کسی دادن؛ [نیز:] (پنهانی) چیزی توی دست کسی گذاشتن؛ چیزی را به دست کسی دادن

jmdm. etwas in die Hand drücken

با کسی (صمیمانه) دست دادن، دست کسی را فشردن

jmdm. die Hand drücken

عبارات کاربردی:

برای کسی آرزوی موفقیت کردن

jdm. den Daumen drücken

۲. (آب چیزی را)‌گرفتن، (چیزی را) چلاندن

tr. (quetschen); [hat]

مثال‌ ها:

آب لیمو را گرفتن، لیمو را چلاندن/ آب گرفتن

Saft aus der Zitrone drücken

موهای خود را چلاندن

sich das Wasser aus den Haaren drücken

۳. پا را زدن [کفش]؛ اذیت/ ناراحت کردن؛ درد آوردن؛ فشار آوردن

itr.; etwas drückt (an einer Körperstelle)

مثال‌ ها:

کوله پشتی (پشتم را) اذیت می کرد/ درد می آورد

der Rucksack drückte

این غذا روی معده ام سنگینی می کند/ به معده ام فشار می آورد

die Speise drückt (im Magen)

کفش پایم را می زند (برایم تنگ است)

mein Schuh drückt

عبارات کاربردی:

می دانم که او چه اش است (چه مشکلی دارد)

ich weiß, wo ihn der Schuh drückt

۴. بر دوش کسی سنگینی کردن، کمر کسی را خم کردن/شکستن؛ [نیز:] آزار/ رنج دادن، دلتنگ کردن

tr.; etwas drückt jmdn. (Verantwortung; Sorge usw.)

۵. (همدیگر را) زور/ فشار/ هل دادن، فشار/ زور آوردن

itr. (drängen)

۶. پایین آوردن، تنزل دادن؛ شکستن

tr. (Preis, Lohn, Niveau usw.)

۷. (از زیر کار) در رفتن؛ از زیر بار مسئولیت شانه خالی کردن؛ خود را پی کشیدن

sich drücken; (vor/ von der Arbeit usw.)

مثال‌ ها:

از زیر مسئولیت در رفتن

sich von der Verantwortung drücken

۸. جیم شدن؛ یواشکی در رفتن

sich drücken; (sich davonmachen)

۹. رفتن و به گوشه ای خزیدن؛ [رفتن و در گوشه ای] کز کردن

sich in eine Ecke drücken u.Ä.

مثال‌ ها:

خود را به کسی چسباندن، کسی را بغل کردن

sich an jmdn. drücken