donnern
intransitiv۱. غریدن؛ رعد زدن
itr.; [hat]
آسمان می غرد، صدای رعد می آید، آسمان غره شده است، رعد می زند
es donnert
۲. (صدای) غرش چیزی به گوش رسیدن/ آمدن/ شنیده شدن/ بلند بودن
itr. (Kanonen, Wasserfall usw.); [hat]
۳. غرش کنان حرکت کردن/ رفتن
itr., ist (irgendwohin)
قطار غرض کنان از روی پل گذشت
der Zug ist über die Brücke gedonnert
بهمن غرش کنان به قعر دره غلتیده بود
die Lawine war zu Tal gedonnert
۴. (محکم) پرت کردن؛ کوبیدن؛ زدن (به جایی)
tr.; (irgendwohin schleudern); [hat]
کیف را محکم به گوشه اتاق پرت کردن/ زدن
die Mappe in die Ecke donnern
توپ را توی دروازه/ به تیر دروازه کوبیدن
den Ball ins Tor/ an die Latte donnern
۵. (با) مشت کوبیدن، (با ) مشت زدن
itr.; (mit der Faust); [hat]
با مشت محکم روی میز کوبیدن
die Faust auf den Tisch donnern
کسی را کتک زدن
jdm. eine donnern
۶. محکم/ گرمبی خوردن به (جایی)
itr., ist, (gegen eine Mauer usw.)
محکم به چیزی خوردن و صدا دادن
gegen etwas donnern
۷. توپ و تشر آمدن، نعره/ عربده کشیدن، (با صدای بلند) فحش دادن
itr. (laut schelten); [hat]