wort dictionary
FADE

decken

transitiv

۱. پوشاندن (با)

decken mit (Dach, Grab usw.); [hat]

مثال‌ ها:

سقف زدن

das Dach decken

۲. (میز را/ سفره را) چیدن

tr., itr. (den Tisch) decken; [hat]

مثال‌ ها:

میز (غذا) را چیدن

den Tisch decken

۳. انداختن روی، کشیدن/ پهن کردن روی، (روی چیزی را) پوشاندن با

tr.; decken über Akk. (Tuch usw.); [hat]

مثال‌ ها:

پارچه ای روی کسی یا چیزی پهن کردن

ein Tuch über jdn. oder etwas decken

۴. پوشاندن

itr.; tr. (als Farbe); [hat]

۵. حفاظت/ محافظت کردن از؛ حمایت کردن از؛ دفاع کردن از؛ پشتیبانی/ پوشش دادن به؛ پوشاندن

tr. (schützen) auch Mil; [hat]

مثال‌ ها:

در موقع عقب نشینی به نیروهای نظامی پوشش دادن

den Rückzug der Truppen decken Mil.

کسی را با بدن خود پوشاندن/ محافظت کردن

jmdn. mit seinem Körper decken

عبارات کاربردی:

از کسی در برابر اتهامات دفاع/ حمایت کردن

jmdn. gegen Beschuldigungen decken

۶. دفاع کردن از، محافظت کردن؛ مراقب کسی بودن، پاییدن

tr; (Manschaftsspiel); [hat]

مثال‌ ها:

از محوطه دروازه خود دفاع/ محافظت کردن

den eigenen Torraum decken

مراقب بازیکن تیم مقابل بودن

den gegnerischen Spieler decken

۷. پوشاندن؛ محافظت کردن

tr.; (Boxen; Schach); [hat]

مثال‌ ها:

(صورت) خود را بد پوشاندن

das Gesicht schlecht decken; auch: sich schlecht decken

فیل رخ را پوشانده است، رخ به وسیله فیل محافظت می شود

der Turm wird vom Läufer gedeckt

۸. (روی کارهای کسی) سرپوش گذاشتن، (کارهای کسی را) لاپوشانی/ پرده پوشی کردن

tr. (Verbrecher, Verbrechen usw.); [hat]

۹. (پرداخت چیری را)‌ تضمین کردن

tr. (Scheck usw.); [hat]

مثال‌ ها:

چک محل ندارد

der Scheck ist nicht gedeckt

۱۰. جبران کردن

tr. (Verlust, Kosten usw.); [hat]

مثال‌ ها:

این خسارت جبران ناپذیر است

der Schaden ist nicht zu decken

۱۱. تادیه/ پرداخت کردن

tr. (Schulden usw.); [hat]

مثال‌ ها:

خسارت تماما از طرف شرکت بیمه پرداخت خواهد شد

der Schaden wird von der Versicherung voll gedeckt

۱۲. تامین کردن

tr. (Bedarf, Nachfrage usw.); [hat]

مثال‌ ها:

رفع نیازمندی کردن

den Bedarf decken

عبارات کاربردی:

دیگر برایم بس است

mein Bedarf ist gedeckt

۱۳. جفت شدن با، جفتگیری کردن با

tr.; [hat]

۱۴. یکسان/ برابر/ یکی بودن (با)؛ مطابقت داشتن (با)، تطبیق کردن (با)، خواند (با)، منطبق بود (بر)

sich decken (mit) (Ansichten, Interessen usw.)

مثال‌ ها:

این دو مفهوم (با یکدیگر) یکسان نیست

die beiden Begriffe decken sich nicht

این ادعا خلاف واقعیت است/ با واقعیت امر مطابقت ندارد

diese Behauptung deckt sich nicht mit den Tatsachen

۱۵. (با یکدیگر) هم نهشت بودن/ شدن، (بر یکدیگر) منطبق شدن/ بودن

sich decken