wort dictionary
FADE

dauernd

Adjektiv

۱. مدام،‌ دائم، متصل،‌دم به دم؛ همیشه، همواره،‌ پیوسته

adv.

مثال‌ ها:

تو هم که مدام حرفم را قطع می کنی

du unterbrichst mich ja dauernd

همیشه/ مدام دیر می آید

er kommt dauernd zu spät

۲. دائمی، همیشگی؛ ثابت

Wohnsitz usw.

۳. مداوم، پی در پی، بی وقفه، مکرر، پشت سر هم [عا]

Klage usw.