wort dictionary
FADE

beziehen

transitiv

۱. روکردن؛ روکشیدن، روکش کرد؛ رویه کردن؛ پوشاندن

tr.; [hat]

مثال‌ ها:

بالشتها را رو کردن

die Kissen beziehen

صندلیی را روکش (چرمی) کردن

einen Stuhl (mit Leder) beziehen

رختخوابها تازه (عوض شده) است

die Betten sind frisch bezogen

ملافه و روبالشی و غیره را عوض کردن

ein Bett beziehen

۲. سیم انداختن؛ زه انداختن؛ سیم بستن (آلت موسیقی)

tr. (Geige; Schläger, Bogen usw.); [hat]

۳. ابری/ ابرآلود شدن، پوشیده از ابر شدن، (آسمان را)‌ ابر فرا گرفتن

sich beziehen (Himmel)

۴. گرفتن،‌ دریافت کردن، دریافت داشتن

tr. (Gehalt usw.); [hat]

مثال‌ ها:

حقوق خوبی گرفتن

ein gutes Gehalt beziehen

۵. تهیه/ خریداری کردن، خریدن، گرفتن؛ دریافت کردن، دریافت داشتن،‌‌ آمدن/ رسیدن برای کسی

tr. (Ware); [hat]

مثال‌ ها:

از خارج تهیه کردن

aus dem Ausland beziehen

این کاغذ را از کدام شرکت خریداری می کنید؟

von welcher Firma beziehen Sie dieses Papiere?

موجود در کلیه کتابفروشیها

zu beziehen durch alle Buchhandlungen

مجله ای را مشترک بودن

eine Zeitschrift beziehen

روزنامه ای را آبونه شدن

eine Zeitung im Abonnement beziehen

۶. به دست آوردن، کسب کردن

tr. (Information usw.); [hat]

۷. نقل مکان کردن به، اسباب کشی کردن به،‌ رفتن به؛ منزل کردن

tr. (Raum, Wohnung usw.); [hat]

مثال‌ ها:

به یک آپارتمان جدید اسباب کشی کردن

eine neue Wohnung beziehen

۸. عطف کردن به؛ اشاره کردن به

sich beziehen auf Akk. (Bezug nehmen auf)

مثال‌ ها:

عطف به/ در خصوص نامه مورخ... (11/10) جناب عالی

wir beziehen uns auf Ihr Schreiben vom... (10.11.)

این گفته اش اشاره به پیشامد دیروز است

damit bezieht er sich auf den gestrigen Vorfall

۹. استناد کردن به چیزی/ به گفته کسی، چیزی را شاهد آوردن؛ اشاره کردن به؛ اسناد دادن

sic beziehen auf Akk. (sich berufen auf)

مثال‌ ها:

به چیزی استناد (عطف) کردن

sich auf etwas beziehen

۱۰. مربوط شدن به، ربط/ ارتباط داشتن به؛ ربط/ ارتباط پیدا کردن به؛ شامل (حال) کسی شدن؛ متوجه کسی شدن

sich beziehen auf Akk. (betreffen)

مثال‌ ها:

چیزی به کسی یا چیزی مربوط می شود

etwas bezieht sich auf jdn. oder etwas

۱۱. متوجه کسی/ چیزی دانستن، ربط دادن به؛ نسبت دادن

tr.; beziehen auf Akk. (in Zusammenhang bringen mit); [hat]

مثال‌ ها:

چیزی را به کسی نسبت (ربط) دادن

etwas auf jdn. beziehen

چیزی را به خود گرفتن (مربوط به خود دانستن)

etwas auf sich beziehen

۱۲. در موردی استناد کردن به، به کار بردن/ اعمال کردن در مورد

tr.; beziehen auf Akk. (anwenden auf)

۱۳.

tr.; => Stellung; Standpunkt; Prügel usw.