wort dictionary
FADE

besorgen

transitiv

۱. (چیزی) تهیه کردن برای، گرفتن برای؛ پیدا کردن برای،‌ گیر آوردن برای؛‌ فراهم کردن؛ تدارک دیدن؛ خریدن

jmdm. (etwas) besorgen (beschaffen); [hat]

مثال‌ ها:

چیزی برای خوردن تهیه کردن

etwas zum Essen besorgen

برای کسی اتاق/ تاکسی گرفتن

jmdm. ein Zimmer/ Taxi besorgen

برای کسی کار پیدا کردن/ کار گرفتن

jmdm eine Stelle besorgen

برای خود یا برای کسی کار پیدا کردن

sich oder jdm. eine Arbeit (eine Stelle) besorgen

۲. رسیدن به، رسیدگی کردن به، گرداندن، ترتیب چیزی را دادن

den Haushalt usw.

۳. مواظبت/ مراقبت کردن از، مواظب/ مراقب کسی شدن، رسیدن به، نگهداری کردن از

Kranke, Kinder usw.; [hat]

۴. انجام دادن

Auftrag, Einkauf usw.; [hat]

عبارات کاربردی:

کار امروز را به فردا مفکن!

was du heute kannst besorgen, das verschiebe nicht auf morgen!

۵. حقش را کف دستش می گذارم، نشانش می دهم، تلافیش را سرش در می آورم

ihm werde ich's besorgen