beruhigen
transitiv۱. آرام کردن؛ ساکت کردن
tr. (Kind, Menge usw.); [hat]
۲. آرام کردن، آرامش/ آرام بخشیدن، تسکین دادن؛ تسلی دادن؛ آرامش دادن
tr. (Nerven usw.); [hat]
۳. آرام/ راحت/ آسوده کردن؛ خیال کسی را راحت/ آسوده کردن، خاطر جمع کردن
tr. (erleichtern); [hat]
مثال ها:
وجدان خود را آرام کردن
sein Gewissen beruhigen
اگر با این کار خیالتان راحت می شود
wenn Sie das beruhigt
۴. آرام شدن، آرام گرفتن، آرامش پیدا کردن، آرامش یافتن؛ از تب و تاب افتادن؛ تسکین یافتن
sich beruhigen (Person, Menge, Nerven, Meer usw.)
مثال ها:
مدتی طول کشید تا آرام شد
er konnte sich nur langsam beruhigen
حالا عصبانی نشوید/ آرام باشید
beruhigen Sie sich doch!
۵. آرام شدن، ساکن شدن، فرو نشستن؛ ساکت شدن
sich beruhigen (Sturm, Schmerzen usw.)
۶. آرام/ راحت/ آسوده شدن
sich beruhigen (Gewissen usw.)