beruhen
intransitiv۱. مبتنی/ متکی/ استوار بودن بر
itr. (auf Tatsachen usw.); [hat]
مثال ها:
ادعاهای او بر اساس حقیقت است
seine Behauptungen beruhen auf Wahrheit
این داستان مبتنی بر واقعیت هاست
die Geschichte beruht auf Tatsachen
۲. ناشی بودن از؛ به دلیل ... بودن؛ مربوط بودن
itr. (auf einem Irrtum usw.); [hat]
۳. چیزی را به حال خود گذاشتن/ رها کردن، چیزی را فراموش کردن، چیزی را ول کردن [عا]؛ کاری را مسکوت گذاشتن
etwas auf sich beruhen lassen