wort dictionary
FADE

bemühen

transitiv

۱. کوشش/ سعی/ تلاش کردن، کوشیدن؛ زحمت کشیدن، به خود زحمت دادن؛ کوشش/ سعی کسی بر آن بودن که

sich bemühen (sich Mühe geben)

مثال‌ ها:

باید کوشش کنی این عادت را کنار بگذاری

du sollst dich bemühen, diese Gewohnheit abzulegen

کوشش ما همواره بر آن است که...

wir sind stets bemüht, zu...

احتیاجی به زحمت شما نیست، شما زحمت نکشید

bemühen SIe sich nicht, Sie brauchen sich nicht zu bemühen

برای دستیابی به چیزی کوشش کردن

sich um etwas bemühen

برای رسیدن به مقامی تلاش کردن

sich um eine Stellung bemühen

کوشش کردن برای ...

sich bemühen um

برای کمک کسی کوشش کردن

sich um jdn. bemühen

برای کمک به مجروح تلاش کردن

sich um den Verletzten bemühen

سعی در دوست شدن با دختری کردن؛ برای جلب دختری کوشش کردن

sich um ein Mädchen bemühen

کوشش خواهم کرد برای شما وقت ملاقات بگیرم

ich werde micht um einen Termin für Sie bemühen

کوشش می کرد شغلی به دست آورد

er bemühte sich um eine Stellung

کوشش می کردند/ کوشششان بر آن بود که (به تحوی) تمایل آن کارگران را به همکاری با خود جلب کنند

sie bemühten sich um den Regisseur

همه کوشش می کنند (به نحوی) از بیمار پرستاری کنند

sie bemühen sich alle um den Kranken

۲. تشریف بردن، تشریف آوردن، (قدم رنجه) فرمودن

sich nemühen (sich begeben)

مثال‌ ها:

ممکن است به اتاق انتظار تشریف ببرید؟

wenn SIe sich bitte ins Wartezimmer bemühen würden

این بار خودت باید تشریف بیاوری اینجا

diesmal musst du dich schon selbst hierher bemühen

۳. زحمت/ تصدیع دادن به،‌ ایجاد زحمت کردن برای، مزاحم کسی شدن، مصدع (اوقات)‌کسی شدن

tr.; (jmdm. Mühe machen); [hat]

مثال‌ ها:

اجازه می فرمایید بار دیگر (در این مورد )‌ به شما زحمت بدهم؟

darf ich Sie noch einmal (in dieser Sache) bemühen?

نمی خواستم (بی جهت) به شما زحمت بدهم؛ راضی به زحمت شما نیستم

ich möchte Sie nicht (unnötig) bemühen

سیاستمداران مشتاقانه به قدرتمند شدن محافظه کاران در دستگاه دولت تاکید دارند

Politiker bemühen gerne die Angst vor einem Machtzuwachs der Konservativen innerhalb des Staatsapparates