wort dictionary
FADE

belasten

transitiv

۱. بار کردن؛ فشار اوردن به

Wagen, Fahrstuhl usw.; [hat]

۲. آلوده کردن، آلوده ساختن (محیط زیست)

Umwelt usw.; [hat]

۳. فشار آوردن به؛ مختل کردن

Magen, Kreislauf usw.; [hat]

مثال‌ ها:

چربی زیاد معده را اذیت می کند

zu viel Fett belastet den Magen

۴. فشار آوردن بر/ به، باری بودن بر دوش، سنگینی کردن بر دوش

psychisch, Wirtschaft usw.; [hat]

مثال‌ ها:

ذهن خود را با موضوعات بی اهمیت پر کردن

sein Gedächtnis mit unwichtigen Dingen belasten

۵. لطمه رساندن به،‌ تیره ساختن

Verhältnis usw.

۶. وقت کسی را تلف کردن (با)،‌ مزاحم کسی شدن (با)، تصدیع دادن (با)، سر کسی را درد آوردن (با)

mit Kleinigkeiten, Sorgen usw.

مثال‌ ها:

من وقت/ حوصله این قبیل چیزها را ندرام

damit kann ich mich nicht belasten

کسی را با عملی تحت فشار قرار دادن (موجب مزاحمت کسی شدن)

jdn. mit etwas belasten

کسی را به کاری مشغول (گرفتار) کردن

jdn. mit Arbeit belasten

۷. اتهام وارد کردن به،‌ اتهام وارد آوردن بر، متهم به ارتکاب جرم کردن، اتهام بستن

مثال‌ ها:

اظهارات شاهد بر علیه متهم تمام می شود

die Aussagen der Zeugen belasten den Angeklagten

۸. مقروض (بدهکار) کردن

[hat]

مثال‌ ها:

ناچاریم هزینه ها را به حساب شما بگذاریم

wir müssen Sie mit den Kosten belasten

مبلغی را به حساب بدهکار کسی گذاشتن/ از حساب کسی کم کردن

jmds. Konto mit einem Betrag belasten

به حساب (بدهکار) کسی گذاشتن؛ پای کسی گذاشتن/ نوشتن [عا]

jmdn. jmds. Konto belasten mit

زیر بار قرض زیاد افتاده است

er ist mit schwerer Schuld belastet

۹. تحت فشار قرار دادن

[hat]