beibringen
transitiv۱. یاد دادن به؛ تعلیم دادن؛ آموختن
jmdm. etwas beibringen (lehren); [hat]
مثال ها:
او به من بافتنی بافتن را یاد داده است
sie hat mir das Stricken beigebracht
۲. (با احتیاط) گفتن به؛ فهماندن به، حالی کردن به؛ اطلاع دادن
jmdm. etwas beibringen (Nachricht usw.); [hat]
مثال ها:
نمی دانستم که چگونه این خبر (ناگوار) را به او بدهم
ich wusste nicht, wie ich ihr die Nachricht beibringen sollte
۳. وارد آوردن به؛ زدن به
jmdm. etwas beibringen (Verlust, Wunde usw.)
۴. آوردن، ارائه دادن؛ حاضر کردن
Attest, Beweis; Zeuge usw.; [hat]